دل مان باز هم می خواد

ساخت وبلاگ
1. می دونی، گاهی یه چیزایی توی زندگی هست که زنجیر میشه به پاهات. اینقدر محکم زنجیر میشه که با هیچ چیزی نمی تونی این زنجیر رو بشکنی. دلم سفر می خواد. باورتون بشه یا نشه، دلم سفر به ایران می خواد. به اون شهرهای ایران که نرفتم. دلم می خواد یک ماه تمام تعطیل باشم، برم ده روز تمام توی تهران باشم. یه کافی شاپ خوب، یه کتاب خونه ی خوب، یه رفیق خوب و یه رستوران خوب باشه که هر روز صبح تا شب میزبان من باشن. این دو سه شب رو با همین رویا سر کردم اما فعلا که فرودگاه آرلاندا (فرودگاه استکهلم) شبیه به قلعه یِ الموت شده و من پادشاه ناتوان سلجوقی که نمی تونه این قلعه رو فتح کنه. 

 

2. دلم می خواد یکی باشه که یواشکی دوستم داشته باشه. یکی که برای دیدنم اصرار داشته باشه. وقتی بگم می خوام برات هدیه بفرستم، بهم بگه آدرس نمیدم. خودت برام بیارش. یکی که اگه من از دنیا بریدم و ناپدید بشم، اون بدونه کجا منو پیدا کنه. یکی که به اندازه ی خودم رمانتیک و رویایی باشه. یکی که مدت ها یک شعر رو برای من نگه داشته باشه. یکی که خنده های زیر زیرکی اش پشت تلفن دلم رو قلقلک بده. یکی که وقتی بهش زنگ میزنم، گذر زمان رو نفهمم مگر اینکه اوپراتور بهم هشدار بده و بگه شارژ پولی ام داره تموم میشه! یکی که ..... یکی که من می شناسمش! اما نمی شناسمش!!! 

3. گدایِ عشق نیستم. احمق هم نیستم. اما یه چیزهایی هست که دلم می خواد

4. بیست روز باقی مانده از تعطیلات یک ماهه رو هم می خوام به اصفهان، کرمان و شیراز برم. چرا؟ خودم هم نمی دونم. فقط می خوام برم و این شهرها رو دوباره از نزدیک ببینم. ولی اونم باید باهام باشه!!!! 

۵. ساعت پونزده دقیقه به یازده شبه، اینه که رویایی شدم. شما ندید بگیر  ولی نگو رویاهات رو ننویس. 

بعدا نوشت: 

 

ببخشید که آخرین پست رو پاک کردم. ممنون از نگرانی هاتون. الان خوبم 

نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...
ما را در سایت نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 156 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 2:22