احساس گناه

ساخت وبلاگ

سفر ایران خوش گذشت ولی چند تا برخورد نامناسب توی فرودگاه، شهربازی، پاساژها، و مترو باهام انجام شد که باعث میشه ترجیح میدم در مورد این سفر چیزی ننویسم. این توییت رو زده بودم که خودش همه چیز رو خلاصه میکنه:

چند روزی مهمان ایران زمین بودیم. دل مان گرفت از:

  • نگاه های سنگین صاحبان رستوران ها بر وجود نامبارک افغانستانی مان،
  • عدم پاسخگویی کارمندان گیشه های شهربازی به چهره افغانستانی مان،
  • برخورد نامهربانانه فروشنده های مغازه ها با چشم های بادامی مان.
  • مسدود شدن عملیات های بانکی برای شهروندان افغانستانی!

باشد که دیگر هرگز نه به عنوان مهمان و نه به عنوان مهاجر گذرمان نه به ایران زمین و نه به هیچ سرزمین دیگری که دوست مان ندارد، نیافتد

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

دیشب ف زنگ زده بود. قدیم ها وقتی بهم زنگ میزد، همیشه تماس تصویری میگرفت اما این بار تماس صوتی بود. بعد از چند دقیقه، با کلی اصرار موفق شدم راضی اش کنم که دوربین رو روشن کنه تا ببینمش.

هنوز خوشگل بود ولی طراوتی توی چشم هاش ندیدم. اون دختر شاد همیشگی نبود. طنازی های همیشگی رو نداشت. لبخندهای خوشگلش رو نداشت. توی چشم هاش ذوق دیدنم رو ندیدم. خیلی از من گله مند بود. گفت به راحتی فراموشش کردم. گفت بعد از جدایی مون به خاطر دلتنگی من مریض شده و ازم ناراحت بود که من حتی باهاش تماس نگرفتم. گفت به عنوان اعتراض به تصمیم خانواده اش که با ازدواج مون موافقت نکردند، فعلا توی خونه دایی اش که توی یه شهر سوئد هست زندگی میکنه. وقتی چهره در هم شکسته و خسته اش رو دیدم، دلم لرزید. دلم شکست. تمام شب خوابش رو دیدم.

راستش رو بگم، میدونستم بعد از جدایی مریض شده ولی زنگ نزدم چون فکر کردم اینطوری راحت تر میتونه فراموشم کنه. فکر کردم از نظر ف،‌ این رابطه و این داستان تموم شده است و اگه من بهش زنگ بزنم، فقط کارش برای فراموش کردنم رو سخت تر کردم اما انگار از نظر ف، داستان تموم نشده بوده. اون میخواسته امتحان کنه من چقدر پایه ماندن هستم و من این امتحان رو رد شدم. حس میکنم در اینکه اینقدر خسته و بی طراوت شده بود، من هم نقشی دارم. احساس گناه بدی به جونم افتاده

+ نوشته شده در سه شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 12:31 توسط سپیدار  | 

نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...
ما را در سایت نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 10:58