کابل جان

ساخت وبلاگ

اینقدر برای وطنم توییت زدم و استوری اینستاگرامی گذاشتم که خدا میدونه ولی هیچ چیزی توی کشورم عوض نشد. هنوز دختران سرزمینم پشت درهای بسته مدارس هستند. هنوز زنان سرزمینم باید برقع به سر بگردند. هنوز هزاره ها رو دسته دسته میکشند و برای هیچ کس مهم نیست. 

وقتی خبر ممنوعیت تحصیل دختران رو اعلام کردند، برای اولین بار از شبکه افغانستان اینترنشنال شنیدم. گوینده خبر موقع اعلام خبر بغض کرد و گریه من رو هم در آورد. معمولا وقتی ظرف ها رو میشورم،‌ آیپد رو توی کابینت جلوی صورتم میذارم و اخبار رو روشن میکنم. دست هام پر از کف بود و گوینده بغض کرد. وقتی با دخترک مصاحبه کردند، گریه کرد و گفت: ما ره (را) به مکتب راه نمیدن. همراه (با) اینها چی کنیم. اشک من هم در اومد. نمی تونستم اشک هام رو پاک کنم چون دستهام پر از کف بود. با چنان خشمی ظرف ها رو فشار میدادم و کف میزدم که حس کردم ممکنه یکی شون بشکنه. کاری از دستم برنمیاد. نمی دونم گناه ما افغانستانی ها چی بود که با این پشتون های لعنتی هم سرزمین شدیم. 

وقتی خبر حمله بر مدرسه عبدالرحیم شهید (معروف به مکتب سوخته) رو اعلام کردند، داشتم آشپزی میکردم. پر از خشم شدم ولی باز هم کاری از دستم برنمیومد. بیشتر از ۱۰۰ دانش آموز هزاره کشته شدند و اخبار کشته شدن فقط ۸ نفر رو اعلام کرد. بیشتر از ۱۰۰ کودک به جرم هزاره بودن کشته شدند. 

دلم اینقدر پر از خشم و غصه ست که نمی دونم چی بگم. از همه پشتون ها متنفرم. از همه کسانی که طالبان رو جنبش اصیل منطقه ای معرفی میکنند متنفرم. از همه کسانی که پیروزی طالبان (حماس) رو تبریک گفتند متنفرم. 

نفرت کلمه بزرگیه. و وقتی میگم متنفرم، از صمیم قلب و با تمام بزرگی این کلمه از چیزهایی که گفتم متنفرم. کاش اینقدر همت داشتم که میتونستم برای وطنم کاری بیشتر از توییت زدن انجام بدم. متاسفم که ترسوتر از اینم که سلاح بردارم و با این طالبان تروریست وحشی بجنگم  

+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 11:34 توسط اسکروچ  | 

نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...
ما را در سایت نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 103 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 18:24