آمستردام قشنگ بود و خیلی دلربایی می کرد. پسرخاله هم اصرار داشت حتما بین ماه های آپریل تا جولای دوباره به آمستردام برم تا اون وقت ببینم آمستردام چقدر توی دلربایی کردن هنرمنده. خبری از گل و دوچرخه سواری هم نبود (تمام مدتی که ما اونجا بودیم برف میومد).
خونه ی خاله هم رفتم. دختر خاله چقدر بزرگ تر و باقارتر شده بود. اینقدر صمیمی باهام برخورد کرد که از اون نامه کذایی خیلی پشیمون شدم دختر خاله حالا یه دخترِ سی ساله تحصیلکرده شده که طراحی لباس می خونه. خیلی خونگرم و صمیمی بود. انگار نه انگار که من اون نامه ی کذایی رو بهش داده بودم . این بار دیگه بهش نامه ندادم خودش آدرس اینستاگرامم رو گرفت و حالا توی اینستاگرام همدیگه رو داریم.
یکی از پسرخاله ها تقریبا تمام مدت با من بود. ماشینش رو مثل یه تاکسی استفاده کردیم بدون اینکه هیچ هزینه ای پرداخت کنیم (بنده خدا یه جایی هم به خاطر ما 95 یورو جریمه شد ولی حاضر نشد ما پول رو پرداخت کنیم). فکر کنم حدودا 200 یورو پول بنزین داد، 200 یورو هم از درآمد افتاد، 100 یورو جریمه داد و 70 یا 80 یورو هم خرجِ یللی تللی های ما کرد (نمی ذاشت ما خرج کنیم).
با دویست و پنجاه یورو یه سفر خارجی انجام دادم و اومدم!!!!
نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 85