نسیمِ من

ساخت وبلاگ
یک دوست افغانستانی دارم که همسرش ایرانیه. تا وقتی ایران بودن، بنا به دلایلی نتونستن ازدواج شون رو ثبت کنن و اون خانم ایرانی هم رابطه اش رو با این آقای افغانستانی از خانواده اش پنهان می کرد. وقتی که راه اروپا باز شد، این زوج دوست داشتنی کوله بار مهاجرت بستن (کوله بار مهاجرت با کوله بار سفر فرق میکنه) و به این طرف دنیا اومدن. خانم ایرانی به خانواده اش گفت که می خواد به تنهایی به اروپا مهاجرت کنه و به خانواده اش نگفت که قراره با این آقا اینجا بیان. 

اینجا که رسیدن، تصمیم گرفتن بچه دار بشن و حالا منتظر دومین بچه شون هستن. این خانم به خانواده اش نگفته که حالا یک بچه داره و منتظر دومین بچه شه (دومی تا دو هفته ی دیگه میاد). وقتی توی اینستاگرام عکس یا خلاصه ی روز (استوری) میذاره، طوری میذاره که بدنش معلوم نباشه تا خانواده اش نفهمن که دخترشون بارداره. 

غروب های سوئد فوق العاده زیباست. امروز هوس کرده بود یه خلاصه ی روزانه با غروب سوئد بذاره. همسرش از پشت سر ازش عکس گرفته بود ولی از نوع ایستادنش میشد بفهمی که بارداره. 

یادِ دوست دخترم (نسیم) افتادم. یک روز وقتی داشت توی راهروهای دانشگاه راه می رفت، از پشت سر دیدمش. وارد کلاس شد و بعد من وارد کلاس شدم. یه اس ام اس براش فرستادم و نوشتم: تو چرا مثل خانم های باردار راه میری؟!!!! 

نسیمِ من، 

به قول خودت: my dearest

من فراموشت نکردم و نمی تونم فراموشت کنم. منو ببخش 

نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...
ما را در سایت نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 110 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 2:22