چه میدونم عنوان چی بذارم!

ساخت وبلاگ

خب از شر کرونای لعنتی راحت شدم. هنوز سرفه های خفیف دارم ولی خب طبق توصیه های سازمان پزشکی سوئد، سرفه هام کسی رو مریض نمیکنه. خودم هم احساس ضعف یا سرماخوردگی ندارم. 

مقدار کار توی شرکت خیلی کمتر شده و می تونم بعضی از تکالیف دوره آموزشی رو سر کار انجام بدم که باعث میشه استرسم کمتر بشه. به نظر میاد از پس دوره آموزشی برمیام. 

بابای ف. هنوز به شدت مخالفه. دیشب به ف. زنگ زده بودم و ازش خواهش کردم با باباش صحبت کنه. یه خورده حرف زدیم و اینا، حس کردم یه بغضی داره، گفتم خوبی؟ گفت خانواده ام از وقتی فهمیدن هنوز تو رو میخوام، یه جوری باهام رفتار میکنن انگار کار بدی کردم. کلی باهاش حرف زدم تا آرومش کردم. نمی فهمم چرا ما مردمانی که از اون طرف دنیا میایم نمی تونیم بفهمیم که یه دختر هم حق داره عاشق بشه یا اینکه یه دختر هم میتونه برای زندگی خودش تصمیم بگیره. 

به هر حال فعلا که گرفتاریم. ف. میگه دوباره سعی میکنه با باباش حرف بزنه. 

پ.ن. باباش به تماس های من یا خانواده ام اصلا جواب نمیده و فقط تماس هامون رو رد میکنه. تنها کانال ارتباطی مون خود ف. هست. 

امیدوارم شما خوب باشید. ببخشید که کمتر بهتون سر میزنم. این پست رو هم فقط برای این گذاشتم که بدونید کرونا منو نکشته و هنوز زنده ام  

+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۹ ساعت 20:17 توسط اسکروچ  | 
نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...
ما را در سایت نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 1:06