حالا می فهمم

ساخت وبلاگ

بچه که بودم، سریال های شبکه سه و شبکه دو سیما رو خیلی دوست داشتم. سریال هایی که راس ساعت هشت و پونزده دقیقه شب شروع میشدند و به ترتیب نه شب و 9:45 دقیقه شب تموم میشدند. عاشق این سریال ها بودم و میخواستم تک تک جملات رو بشنوم. 

اما مشکل اینحا بود که سرویس فارسی بی بی سی هم ساعت هشت و نیم شب شروع میشد. بابا توی رختخوابش دراز میکشید، رادیوش رو روشن میکرد و چشم هاش رو می بست. صدای رادیوش نمیذاشت سریال رو خوب ببینم. گاهی اوقات، وسط های خبر خوابش میبرد. رادیوش رو خاموش میکردم و سریال رو تماشا میکردم 

همیشه از خودم میپرسیدم، اگه بابا میخواد بخوابه، چرا رادیو رو روشن میکنه؟ اینطوری که اون صدای رادیو مزاحمش میشه و نمیتونه بخوابه.

امروز، بیست و چند سال بعد، میفهمم چرا بابا رادیو رو بالای سرش میذاشت و بعد میخوابید. رادیو رو بالای سرش میذاشت تا استرس های روزانه به رختخوابش هجوم نیارن. رادیو رو اونجا میذاشت تا افکارش به اخبار معطوف بشن و به چک هایی که از مشتری ها گرفته بود و وصول نشده بودند، فکر نکنه. تا به چک های خودش فکر نکنه. تا به مضاربه بانک فکر نکنه. تا به قیمت دلار فکر نکنه. تا ..... 

این شب ها، خودم پادکست رو بالای سرم روشن میکنم و می خوابم. 

 

بی ربط نوشت: 

دوست عزیزی که با پروفایل "خودم" کامنت میذاری، لینک وبلاگ تون رو گم کردم. خیلی دنبال اون کامنتی که لینک وبلاگ رو برام گذاشته بودید، گشتم ولی نتونستم پیداش کنم. اگه میشه این بار که کامنت گذاشتید، آدرس وبلاگ تون رو هم بنویسید  

نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...
ما را در سایت نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 64 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 6:40