ناخودآگاه لعنتیِ من

ساخت وبلاگ

دیشب خواب دیدم. جزئیات خوابم رو یادم نیست. فقط یادمه خواب نسیم رو دیدم. توی رستوران نشسته بودیم. حرف نمیزد. فقط نگام میکرد. 

کاش می تونستم یه جوری فراموشش کنم. تنها دختر روی زمین بود که وقتی بحث مون میشد، حرف از کات کردن نمیزد. دعوا میکرد، دلخور میشد، شاید ده دوازده ساعت حتی یک پیام هم نمیداد ولی قبل از خواب پیامش میومد: با دلخوری نخوابی. یا پیام میدادم: آشتی؟ و جوابش همیشه یک چیز بود: آشتی! 

چقدر من بدبختم که از دستش دادم. چقدر بدبخت هستند اینهایی که بعد از نسیم گیر من افتادن! انگار نسیم رو توی ناخودآگاه,م حک کردن، جوری حک کردن که هیچ جوره نمیتونم از روح و روانم پاکش کنم. 

نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...
ما را در سایت نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 67 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:43