اما مدتیه که حرفی توی دلم هست ولی نمیتونم روی صفحه بیارمش! میترسم بنویسمش. یه دلتنگی بزرگ! یه ناباوری! یه افسوس! یه دنیا خاطره که با هر آهنگ به ذهنم هجوم میاره. یه مشت تصویر که هر وقت همکارهام از همسران و پارتنترهاشون صحبت میکنن، این تصاویر به ذهنم هجوم میارن و خفه ام میکنن.
هر وقت بچه ای روی خیابون میبینم، یاد نسیم و عشقش به بچه ها میافتم. هر وقت گوشه خونه ام کپک میزنم، یاد نسیم میافتادم که مینوشت:
ناهار بریم کینگ رستورانت یا رز رستورانت؟
نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 102